علی سجاد فاطمی موحد

گاه‌نوشت‌های شخصی و عمومی

پوشیده چون جان می‌روی...

پوشیده چون جان می‌روی اندر میان جان من

سرو خرامان منی ای رونق بستان من

چون می‌روی بی‌من مرو ای جانِ جان بی‌تن مرو

وز چشم من بیرون مشو ای مشعله تابان من

+ ادامه شعر در گنجور

(بشنوید) +‌ با صدای من

 

۱

... و از دنیا حاجتم را قطع کن...

قطع حاجت از دنیا


چه زیبای فرمود سرور عارفان عالم امام زین العابدین حضرت سجاد علیه السلام:

اللـّهُـمّ صــَلّ عَلَى مــُحَمّـدٍ وَ آلِ مـُحَـــمّدٍ،

وَ اقْــــبــِضْ عَــلَى الــــصّـــدْقِ نَــفــْسـِی،

وَ اقْــطَـــــــــعْ مـــِنَ الــدّنْــیــَا حَاجَــتِــــی،

وَ اجْعَلْ فِیمَا عِنْدَکَ رَغْبَتِی شَوْقاً إِلَى لِقَائِکَ،

وَ هَــبْ لِی صـِدْقَ الـتّـــــــوَکــّلِ عـــَلـَیْـــکَ.


بارخدایا! بر محمد و آل او درود فرست

و نفسم را بر صدق قبض کن

و حاجتم را از دنیا قطع کن

و رغبتم را به آنچه نزد توست برانگیز تا شوق لقایت را داشته باشم

و به من صدق توکل بر خودت را موهبت فرما


(دعای ۵۴ صحیفه سجادیه)


این بند از دعا و خیلی از بندهای دیگر صحیفه شریفه سجادیه مثل بند «فَرِّغْ قَلْبِی لِمَحَبَّتِک»‌ واقعا معجزه‌اند!‌ معجزه‌بودن آن را زمانی درک می‌کنی که خواسته‌ها سراسر وجودت را فراگرفته‌اند... تمام تلاش‌هایت،‌ دغدغه‌هایت،‌ کنش‌هایت،‌همه و همه در راستای نیل به آن خواسته‌ها تنظیم شده... دیگر خیلی وقت شده که خودت نبودی تا بر خود بنگری و لذت وابسته‌نبودن - به دون را - حس کنی... وقتی خسته شدی از چنین حالتی؛‌ وقتی درماندی؛‌ وقتی خواستی آزاد باشی و آزادگی و رهابودن را تجربه کنی! آنگاه میدانی که چقدر طنین «اقْــطَـــــــــعْ مـــِنَ الــدّنْــیــَا حَاجَــتِــــی» قلب را آرام می‌کند و زخم‌هایش را التیام می‌بخشد و پروازش می‌دهد...


یا  وقتی قلبت پر از محبت‌های مجازی و اعتباری شده،‌ محبتی که نه‌تنها بر تو نمی‌افزاید بلکه می‌کاهد... محبتی که جز رنج،‌ اثری ندارد... محبتی که برایت اسارت به ارمغان آورده و جنون پایان راهش است... آنگاه می‌بینی که چقدر قلبت را نورانی می‌کند چون به خالقش می‌گوید... خدایا!... قلبم را [فقط] برای محبت خودت فارغ کن... فَرِّغْ قَلْبِی لِمَحَبَّتِک... وه! که چه فراغتی بهتر از این؟


گوارا باد آنکه جانش ازین بحر جرعه‌ای نوشیده...



این متن را قرائت کردم و در وبلاگ بارگذاری کردم که می‌توانید دریافت کنید و یا گوش کنید: کلیک کنید

۰

[مهم] دروغ میگویند که نهی از منکر زبانی تأثیرگذار نیست! / یک دست صداها دارد!

امر به معروف و نهی از منکر
قبل از اینکه این نوشته ام رو بخوانید، لطفا قبلش چند خط مسئله شرعی بخوانید :)

امر به معروف و نهی از منکر بر تمام افراد عاقل و بالغ با شرایط زیر واجب است:

1- کسی که می‌خواهد امر و نهی کند باید یقین داشته باشد که طرف مقابل مشغول انجام حرام یا ترک واجبی است.
2- احتمال دهد که امر و نهی او اثردارد، خواه اثر فوری داشته باشد یا غیر فوری، کامل یا ناقص، بنابراین اگر بداند هیچ اثر نمی‌کند واجب نیست.
3- در امر و نهی او مفسده و ضرری نباشد، پس اگر بداند یا خوف این باشد که امر یا نهی او، ضرر جانی یا عرضی و آبرویی یا مالی قابل توجّه نسبت به او یا بعضی از مومنین می‌رساند واجب نیست، ولی اگر معروف و منکر از اموری باشد که شارع مقدّس اسلام اهمّیّت زیادی به آن می‌دهد (مانند حفظ اسلام و قرآن و استقلال ممالک اسلامی، یا حفظ احکام ضروری اسلام)، باید اعتنا به ضرر نکند و با بذل جان و مال در حفظ آنها بکوشد.

خب...
برخی منکرات از جمله بی‌حجابی و امثالش در جامعه به چشم میخوره. مدت‌ها قبل مثل شما که احکام شرعی بالا رو مطالعه کرده بودید من هم مطالعه کردم، ولی بر اثر ضعف نفس یا مشکل ایمانی یا توفیق‌نداشتن یا ترس یا جهل یا هرچیزی که اسمش رو بگذارید  به جز در موارد اندک، موفق به این واجبِ مهم نشدم... شاید هم تحت‌تأثیر یک عده ترسویِ بی‌خیالِ غیرفعالِ غیرمسئول قرار گرفتم که همیشه میگن: «بابا! تأثیر نداره! اگه تو بگی حجابتو درست کن دعوا میشه! یا...»... بگذریم...

همه‌چیز از اون روزی شروع شد که برای نماز ظهر و عصر به مسجد «ملا حیدر» (1) رفته بودم. البته تا وضو گرفتم وقت گذشت و به جماعت نرسیدم؛ بعد از نماز، فردی که روحانی نبود بدون هیچ‌گونه هماهنگی، از میان جمعیت بلند شد و چند حدیث در مورد امر به معروف و نهی از منکر از حفظ خوند و اشاره‌ای به اهمیت این کار کرد؛ اون همه رو توصیه کرد که نسبت به محیطمان بی‌خیال نباشیم و بایستی به وظیفه‌ی خودمون عمل کنیم. یکی از چیزهایی که تأکید میکرد این بود که امر به معروف و نهی از منکر تأثیرگذاره و در اغلب موارد باعث اصلاح یا حداقل پیشگیری از منکر میشه.
این روز، برام جرقّه‌ای بود که موضِعِ خودم رو در برابر امر به معروف و نهی از منکر بازنگری [و آپدیت!] کنم.
خب حکم شرعی اینه که: اگر احتمال تأثیر بدیم (ولو احتمالی که میدیم کم باشه) و ولو این تأثیر به صورت موقتی یا ناقص باشه امر به معروف و نهی از منکر واجبه. 

خیلی با خودم فکر کردم و اصلاً نتونستم به خودم بقبولانم که گفتنِ من، حتی تأثیرِ ناقصِ موقت هم نداره! اصلاً عقل [به صورت مطلق] قبول نمیکنه!
خب هر سه شرط («شناخت معروف و منکر»، «نبودِ مفسده» و «تأثیر» ) در من جمع شد. 

دیگه وقتشه علی آقا!!! دیگه وقتشه که واجب رو انجام بدی!

تصمیم گرفتم انجام بدم!
بعد از این تصمیم، از کناری خانمی رد میشدم که حجاب نامناسب داشت، در مورد حجابش تذکر میدادم و رد میشدم. بارهای اول یک ترس خاصی داشت! هرچه فکر میکنم دقیقاً ریشه‌ی ترس رو نمیفهمم چیه! آیا شدت وسوسه شیطان  برای ترک این کار موجب ترس شد؟ یا... ولی به هر صورت، از اونجایی که اخلاقاً بی‌مهابات هستم میگفتم... وقتی میگفتم و رد میشدم، چند ثانیه بعد پشت سرم رو نگاه میکردم میدیدم که إإإإإإإإ خانومه داره حجابش رو درست میکنه! إإإإإإ این خانومی که 100 نفر از کنارش رد شدند – و اونایی که حتی اهلِ رعایت واجبات هم هستن بهش چیزی نمیگفتن - چون فکر میکردن گفتنش تأثیر نداره، تأثیر داشت!  چقدر قبلاً اشتباه فکر میکردم!! و چقدر خیلی‌ها اشتباه فکر میکنن!!

اگه جر و بحث و دعوا و... شد چی؟!
توی همون مسجدملاحیدر، یه شیخی میگفت که فلان آخوند پیرشده بود و ناراحت بود میگفت ما پیر شدیم و ریشمان سفید شد ولی تا حالا به خاطر اسلام حتی یک سیلی هم نخوردیم! بزرگان ما خودشون رو فدای اوامر الهی کردند ولی ما اوامر الهی رو فدای خودمون میکنیم و خوشحال هم هستیم!
خب دوست عزیزی که این نوشته رو میخونی، بزرگوار، اگر فرضاً ضرر مالی یا جانی یا آبرویی کمی هم داشته باشه این  باعث برداشته‌شدن وجوبِ این کار نمیشه.
به شخصه برای من که موردی پیش نیومده که مقاومت کنه، ولو اگه کسی هم فحش بده یا واکنش بدی نشون بده که اذیت بشم ازش خیلی خیلی ممنون خواهم شد چون باعث شده در مسیر انجام امری از اوامر الهی اذیت بشم و ای چه بسا رفعت‌ها و مقام‌ها و علوّهایی که برای اهلِ حملِ اذیت [به‌خاطر خدا] اِعطا شد.

گفتن، تأثیر داره، تو بگو، تو هم بگو، اونم بگه، اونا هم بگن، منم بگم، ما بگیم، همه بگن، تأثیر زیادی داره. البته!!!!!!! اگه هیچکس هم نگه و فقط 1 نفر توی جامعه بگه، گفتنِ اونم تأثیر داره. 

بعدها بیشتر در مورد امر به معروف و نهی از منکر خواهم نوشت. 
راستی! میتونیم برای کسانی که احکام حجاب رو نمیدونن، کارت‌های آموزشی هم بدیم! اینجا رو مطالعه کنین: کارت حجاب

1. واقع در خیابان شیرازی کنار حرم امام رضا علیه السلام
۱

مخالفت اطرافیان در ازدواج / مشکلات ازدواج جوانان امروز / نگاه من به ازدواج

ازدواج

میخوام قدری خودمانی از کفر و شرک و سوءظن‌های رایج به خدا بنویسم...

خب، بر اطرافیانم روشنه که قصد ازدواج دارم. هدفم از ازدواج ایجاد تسریع برای وصول به هدفِ منتخب زندگی و همچنین ایجاد نظم و کیفیت بیشتر در زندگی هست.

قدم‌های اولیه رو جهت ازدواج برداشتم، اما برخی افراد و برخی (...) به‌جای اینکه در این امر خیر کمک کنند، سعی می‌کنند با ترساندن من از فقر و گرسنگی و مخارج زندگی و احتمالات منفی روحیه‌ی کفر و عدم‌اعتماد به خدا را تلقین کنند! ببرو بزرگوار! مرا به خیر تو امید نیست، شرّ مرسان!

از بنیان فکری این افراد بگم:

1- افرادی هستن که آیه‌ی «اللَّهُ یبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَیقْدِرُ لَهُ إِنَّ اللَّهَ بِکلِّ شَیءٍ عَلِیمٌ» النعکبوت / 21 (خداست که به هرکس بخواهد بسط در رزق می‌دهد و به هرکه بخواهد تنگ می‌گیرد و همانا خداست که به هر شیئی علیم است) را در عمل قبول ندارند، گویا خود را فاعل مستقل گشایش و تنگی روزی می‌بینند!

مگر غیر از این است که روزیِ هرکس مشخص و تعیین‌شده و مقدر است؟ مگر غیر از این است که تا تمام روزی خود را دریافت نکنیم از دنیا نمیرویم؟ مگر غیر از این است که هرکس روزی خودش را دریافت میکند؟ خب خدا، رزاق است و همه مرزوق اوییم. حالا آن فردی که شما تا حالا با او ازدواج نکردی هم مرزوق خداست، اگر شما دو نفر ازدواج کنید و زیر یک سقف بروید چه مشکلی پیش می‌آید؟ آیا خدا دیگر رازق نیست یا شما از سلطه رزق الهی خارج میشوید؟

2- افرادی هستن که قائلن برای ازدواج خوب، حتماً بایستی پول زیادی داشتی باشی تا بتونی ازدواج خوب و موفقی داشته باشی. درواقع تکیه‌گاه و بنیان و بنیاد یک ازدواجِ خوب رو پول میدونند. اصلاً و اساساً تکیه‌گاه هر خوبی‌ای رو پول میدونن، با پول احساس کاذب آرامش و موفقیت میکنند «وَلَقَدْ أَضَلَّ مِنْکمْ جِبِلًّا کثِیرًا...» و با این پشتوانه‌های خیالی و فرضی خوشند و زندگی می‌کنند! هرکسی هم که فاقد چنین پشتوانه‌های باشد را ابله، امّل، بی‌عقل، بی‌خرد، بی‌فکر، بی‌مهابات و بی... می‌دانند!

امام صادق علیه‌السلام فرمودند: «من ترک التزویج مخافة الفقر فقد اساء الظن بالله-عزوجل- انّ الله عزوجل - یقول: «إن یکونوا فقراء یغنهم الله من فضله»¬ من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 251 (هر کس از ترس فقر ازدواج نکند به خدا سوءظن برده. زیرا خداوند می‌فرماید: اگر آنان فقیر باشند خداوند از فضل خودش بی‌نیاز می‌کند)

3- افرادی هستن که قائلن بایستی به یک درآمد قابل‌توجه و یک دارایی ذخیره‌شده برسی و بعد زندگی مشترک را شروع کنی! درواقع قائل هستند که باید «دیگری» بشوم و ازدواج کنم و «منِ» فعلی را شایسته و مناسب ازدواج نمی‌دانند.

من نمیدونم اساساً چنین تفکری مستند به کدام وسوسه‌ی شیطانیست؟! این چه جهلی است! مگر می‌شود همه‌ی مردم در یک سطح قرار بگیرند؟! چرا به جای اینکه سال‌ها زور بزنم و پول جمع کنم و دل به این پول‌ها خوش کنم که اینها تکیه‌گاه باشند به خدا توکل نکنم و با وضع و شرایط موجودی که الان هستم و واقعی هست ازدواج نکنم؟!

من کسی هستم که هستم، واقعیت خودم و شرایطم را پذیرفتم و بایستی با همین شرایط با موردی که اصول و پایه‌های فکری و اعتقادی و اخلاقی‌اش هم‌سو با من است ازدواج کنم. صبر کردن برای تغییر شرایط بسیار احمقانه است. چون اولاً دین چنین دستوری نداده که برای تغییر شرایط صبر کن. دوماً ممکن است تغییر شرایط حاصل نشود، سوماً فرضاً تغییر شرایط داده شد به چه بهایی؟ به بهای صبرهای چندساله؟ یا خدای‌نکرده افتادن در گناه؟ یا بالارفتن سن ازدواج؟ یا مشکلات روانی - عاطفی؟ بیاییم خودمان باشیم.

۰

آقا اشتباهی 680 زدید حساب، باید 68 میزدی!

امروز یک کالایی رو از طریق اینترنت خریداری کردم و طبق معمول، با استفاده از نرم افزارهای پرداخت، پرداخت کردم. مبلغ هزینه واریزی 68 هزار تومان بود که به اشتباهی 680 هزار تومان واریز کردم.

واریز

من خودم متوجه نشدم. سیستم پیامک بانک هم که فعال نیست و موجودی هم نگرفتم که کاهش دفعی حسابم رو ببینم اما چند ساعت بعد خودشان پیام دادند و این موضوع رو گفتند.

چت تلگرام

و چند ساعت بعد به حساب ریختند.

واریز


جای شکر هست در جامعه ای که بارهای ریخته شده روی خیابان را در روز روشن و جلوی چشم صاحب مال دزدی میکنند و این همه اختلاس و ظلم و جور روا میدارند، چنین افرادی هستند. و البته همیشه این افراد هستند و خواهند بود، چون جامعه دارای مراتب است.


شاید هم کنجکاو شدید بدانید که چه بوده که خریدم :D / سرمه اثمد از ایشون خریداری کردم. کلا حدود 7 ماه هست که سرمه میکنم، خیلی خوبه، هم ثواب داره، هم برای زیبایی و تقویت چشم خوبه.

۲

بر من ببار همچو حلاج...

بر من ببار


بر من ببار همچو حلاج...

تَرَک‌خورده‌های سرزمین مرا  پُر از آن مِی کن...

بگذار تا پُر ز تو باشم...

بگذار تا حجابی نباشد و ظاهر شود که «منی» نیست و سراسر تویی...

بگذار تا نتوانم «تو» بگویم که ازین «منِ» صوری حکایت کند...

بر من ببار همچو حلاج...

۰

بگذارید دستمان به ضریح امام حسین [ع] برسد / مامان افغانی یعنی چی؟

افغانی

[نمایش فیلم | کلیک کنید]

بگذارید دستمان به ضریح امام حسین [ع] برسد، ما که گناه نکردیم روی پاسپورتمان نوشتند افغانی! این اسم یعنی چی؟! فقط بخاطر این اسم از همه چی محرومیم! از همه چیز! 

دخترم میره مدرسه، جز تیزهوشان شده بود، بعد قرعه به اسم درآمده بود که بره آموزش پرورش امتحان بده، اومده خونه گفت «مامان افغانی یعنی چی؟» گفتم چی شده؟ گفت «معلمان میگه چون تو افغانی [هستی] نمیتونی شرکت کنی» دیگه خسته شدم.

۰

حسین جان! ما هم هنوز سر به بدن داریم!

شهادت شهید محسن حججی بی‌اختیار مرا به یاد این تکه‎ی شعر حضرت بیدل انداخت که می‌فرماید:


همه کس کشیده محمل به جناب کبریایت 

من و خجلت سجودی که نکرده ام برایت (1)

نه به خاک در بسودم نه به سنگ آزمودم

به کجا برم سری را که نکرده ام فدایت؟



(1) - ذر نسخه‌ی دیگر: من و خجلت سجودی که نریخت گل به پایت
۰

زین قفس تا آشیانت نیم ‌پروازست و بس / بالِ همت برنمی‌افشانی ای بسمل چرا؟

مهمانتان میکنم سر سفره پر برکت حضرت بیدل (ره)
زین قفس تا آشیانت نیم پرواز است و بس
خار غفلت می‌نشانی در ریاض دل چرا
می‌نمایی چشم حق بین را ره باطل چرا

مرغ لاهوتی چه محبوس طبایع مانده‌ای
شاهباز قدسی و بر جیفه‌ای مایل چرا

بحرتوفان جوشی وپرواز شوخی موج‌تست
مانده‌ای‌افسرده ولب‌خشک چون‌ساحل چرا

چشم واکن‌گلخن ناسوت‌مأوای تونیست
برکف خاکستر افسرده بندی دل چرا

نیشی یأجوج‌، سدّ جسم درراه توچیست
نیستی هاروت مردی در چه بابل چرا

غربت‌صحرای امکانت دوروزی بیش نیست
از وطن یکباره‌گشتی اینقدر غافل چرا

زین قفس تا آشیانت نیم‌پروازست و بس
بال همت برنمی‌افشانی ای بسمل چرا

قمری یک سروباش وعندلیب یک چمن
می‌شوی پروانه‌گرد شمع هرمحفل چرا

ابر اینجا می‌کند ازکیسهٔ دریا کرم
ای توانگر برنیاری حاجت سایل چرا

ناقهٔ وحشت‌متاعان دوش آزدی تست
چون شرربرسنگ باید بستنت محمل چرا

خط سیرابی ندارد مسطر موج سراب
بیدل این دلبستگی برنقش آب وگل چرا


۰

محل صدور آرام

نگاهی شرر بار
چشمانی فریبنده
خنده ای مستانه
بازوانی پر حرارت
 
همه در توست... جانا آیا شود تا باری دیگر با چشمان فریبنده ات نگاهی بر این بینوا کنی و با خنده ای مستانه، مرا مهمان بازوان پر حرارتت سازی؟
 
زبانم را فرسای وصف کامل بازوانانت نیست
"محل صدور آرام" وصفیست که گر به آن بخوانمش شاید جفا نباشد
۰
* اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له علی ذلک *

قال رسول الله (ص): إِنَّمَا فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی یُؤْذِینِی مَا آذَاهَا
ترجمه: همانا فاطمه پاره‌ی تن من است، هرکه او را آزار دهد مرا آزار داده است.


*** اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ***

مده از جنت و از حور و قصورم خبری
جز رخ دوست نظر سوی کسی نیست مرا

(قسمتی از غزل حضرت امام خمینی قدس الله سره الشریف)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان