این اشعار بلکه فراتر از شعر خدمت شما تقدیم میشود
ز سیر عالم دل غافلیم ورنه حباب
سری اگر به گریبان فرود برد دریاست
***
به حق تسلیم شو تا وارهى از این و آن بیدل
به دریا قطره چون گم گشت دریا داند و کارش
***
ما را نمیتوان یافت بیرون از این دو عبرت
یا ناقص الکمالیم، یا کامل القصوریم
***
همه کس کشیده محمل به جناب کبریایت
من و خجلت سجودی که نکرده ام برایت (که نریخت گل به پایت_ 2 نقل)
نه به خاک در بسودم نه به سنگ آزمودم
به کجا برم سری را که نکرده ام فدایت؟
***
تاس حمام است این دنیای دون
هر زمان، بر دست ناپاک دگر
***
در وداع دوست چشمم اشکبارانی نکرد
خونِ کمتر میچکد چون پخته میگردد کباب
***
از شکست ما صدای شِکوه نتوان یافتن
شیشه اینجا میگشاید لب به تحسین سنگ را
***
بیدل چنان که سایه به خورشید میرسد
من نیز رفته رفته به دلدار میرسم
***
در وداع ناله، دل را از تپیدن چاره نیست
تیر چون از خود رود، بر خویش میلرزد کمان
***
چشم طمع مدوزید بر کیسه ی خسیسان
باور نمیتوان داشت سگ نان دهد گدا را
***
ز یاران کینه هرگز در دل یاران نمی ماند
به روی آب جای قطره ی باران نمی ماند
***
با هر کمال، اندکی دیوانگی خوشست
گیرم که عقل کل شده ای بی جنون مباش
***
چه غافلی که ز من نام دوست میپرسی
سراغ اوهم از آنکس که اوست میپرسی
***
من نمیگویم زیان کن یا به فکر سود باش
ای ز فرصت بی خبر در هرچه باشی زود باش
***
خُلدی که به گوهر و زر آراسته اند
مجموعه ی حرص تست، جنت دگر است
***
بی زر نمی توان زد پا در حریم کعبه
مفلس مکان ندارد در خانه خدا هم
***
در قمار زندگی یا رب چه باید باختن
چون حُبابم از نفس، نقد عمرم در آستین
***
گاه در چشم تر و گه در مژه گاهی به خاک
همچو اشک نا امیدی خانه بر دوشیم ما
***